سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه چیز است که نشانه اصابت رأی است : خوب برخورد کردن و نیک گوش کردن و پاسخ نیکو دادن . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :3
کل بازدید :39354
تعداد کل یاداشته ها : 20
103/2/5
12:7 ص

 یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون، شش میلیارد و خرده ای آدم هم روی زمین زندگی می کردند. یکی از این شش میلیارد و خرده ای نفر، چوپان جوانی بود از نسل سوم و آگاه و دانا و همه چیزدان و مجهز به علم روز و تکنولوژی پیشرفته بشری بود. و به قول معروف یه تیکه آقا بود!

ولی این چوپان آقای ما یه مشکل داشت و اونم این بود که حس دروغ گفتن و مردم رو سر کار گذاشتن مدام زیر پوستش وول می خورد.
یکی از روزهای خوب بهاری که چوپان ما گوسفندهاش رو برده بود صحرا، تصمیم می گیره که این حس زیر پوستی (سرکار گذاشتن مردم) رو ارضاء کنه. پس شروع کرد به داد زدن که: آهای گرگ...گرگ...کمک...

مردم دهکده جهانی به طرف چوپان جوان ما دویدند اما چیزی ندیدند و تنها چوپان ما اونجا نشسته بود و هرهر می خندید... بینگو... بالاخره چوپان ما تونست خودش رو ارضاء کنه (منظور حس زیر پوستی است نه چیز دیگه).

روزی از روزهای همون بهار قبلی! ، چوپان ما که داشت با دوربین شکاری اینور، اونور رو زاغ می زد، متوجه شد که گرگی داره به گله نزدیک می شه. پس تصمیم گرفت که از مردم کمک بخواد. شروع به داد و فریاد کرد اما از کسی خبری نشد. ناگهان چوپان ما به خاطر آورد که امروز، روز والنتاین است و الان هرکسی با یاری، کنار جویباری نشسته و... در هرحال، فوراً موبایل از نیام بیرون کشید و شماره کدخدا رو گرفت. بعد از ۳۰ تا بوق، سکرتر کدخدا گوشی رو ورداشت و گفت که کدخدا جلسه داره و به هیچ وجه نمی تونه جواب بده.

دم گرم و التماس های چوپان در دل سرد و سنگ سکرتر موثر نیفتاد و سکرتر قطع کرد. و چوپان جوان سعی کرد با موبایل غضنفر (دوستش) تماس بگیرد که اگر شما فکر می کنید موفق شد، خیلی لوس و بی جنبه اید. بعد از شنیدن تمام پیغام های ضبط شده روی سرور مرکزی روستا (از قبیل "خاموش می باشد" و "در دسترس نمی باشد" و "مرده است" و ...)از غضنفر هم نا امید شد و سریعاً شماره ۱۱۰ رو گرفت:
- الو... گرگ... گرگ...
- جواب شما اشتباه است.
- چی چی اشتباه است؟ من میگم گرگ...

- ببینید آقای محترم. جواب مسابقه شب تاب، یک ورزشکار است. ولی حالا که اصرار می کنید ما جواب شما رو ثبت می کنیم. متشکرم. تق!

چوپان ما با آتش نشانی هم تماس گرفت و جواب اینطور شنید: "نیرو نداریم. همه به روستای کناری اعزام شدند. اگر مایلید فردا برای درخواست شما اقدام می کنیم." چوپان قطع کرد و به فکر فرو رفت... ناگهان فکری به خاطرش خطور کرد و فوراً لپ تاپ از خورجین بیرون کشید و وایرلس کانکشن (Wireless Connection ) فعال کرد و سعی در برقراری ارتباط با ISP روستا کرد. اما چشمتان روز بد نبیند. ابتدا خط اشغال بود و بعداً هم کلمه عبور اشتباه بود و بعد از اتصال هم سرعت ۱۵ کیلوبایت بر ثانیه بود. به ناچار چوپان جوان فحشی داد و لپ تاپ بست و منتطر گرگ ماند.

گرگ آرام آرام به گله نزدیک شد و به قول جمله با معنا و قصار کتاب های عربی دبیرستان: فوقع ماوقع (پس شد آنچه شد! )...
بله گرگ با بی خیالی تمام از کنار گوسفندان گذشت و راه خود را پیش گرفت که ناگهان چوپان صدایش کرد که : " آهای عمو... ما رو علاف کردی؟ بخور بریم کار داریم".

گرگ سری جنباند که یعنی " نچ " و گفت: "مگه اخبار رو نشنیدی که گوشت هورمونی ضرر داره؟ منم که کلسترولم رفته بالا. تازه الان یه شیر غنی شده می زنم تو رگ با ۲۰ تا ویتامین و صد جور اتینا، گوشت می خوام چیکار؟ اگر هم بخوام گوسفند بخورم، الان گوسفندهای چینی اومده هم ارزون تر، هم بهتر". و راه خود گرفت و رفت.

چوپان جوان قصه ما از آن روز به بعد، چوپانی را کنار گذاشت و به مسافر کشی با موتور و آب حوض کشی و پیرزن خفه کردن پرداخت که هم احتیاج به کمک خواستن ندارد و هم رقیب چینی.


86/5/27::: 5:8 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ به پای سرو ها زنجیر تا کی؟ به دخمه ضجه ی دلگیر تا کی؟ به مسلخ غرق خون صدها کبوتر هلا! یا منتقم ! تاخیر تا کی؟ العجل یا مولانا یا صاحب الزمان ......